تا او را در یلدا یافتم
دلخوش به کوتاهی امروزم
فردا هم باش !

یلدا اغاز سفید بختی بهاری بود
که طبیعت اش عاشقی پیشه کرد
و زمستان زندگی اش شد
اما هنوز را
می شود
برف شد و از آسمان تا زمین رقصید
می شود
آدم برفی بود و خندید
می شود
عطر چای را در لحظه ها دم کرد
می شود
لبخند گرمی زد :)
عشق را در دستان گرمی برف بازی کرد :x
و سر خورد از میان غصه های یخ :P
و
آغازی شد
بهاری شد
********************
من به آغاز زمین دل بستم
و ز کابوس خزان می ترسم
و تو
ای هم قدم خش خش برگ
به من ز گرمی آتش بس سوزنده بگو
پ ن : می شود ، باش ؟ :P