اردیبهشت ،خرداد
تیر ؛ مرداد , شهریور
مهر, آبان، آذر
دی ؛ بهمن؛ اسفند
فروردیــــــــــــــــن.....
تکرار ؛تکرار ؛تکرار

۲۲ تا ۱۲ بار تکرار
۱۲ فروردین ؛
نمیدانم این روزها ؟
مرگ تکرار هاست یا تولد لحظه ها؟
تکرار بهار ها یا مرگ زمستان ها ؟
بهشت من ، با حضور هر انسانی بهشت تر خواهد شد
همینه که انسانم آرزوســــت ،
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

من.......
رویایی دارم
رویای آزادی
رویای یک رقص بی وقفه از شادی
من.......
رویایی دارم از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری
ابی & شادمهر

من و رویای رسیدن به تو در اوج خیال....!
تو ولی
بی خبر از عشق اهورایی من
کوچه ها عطر نفس های تو را کم دارد
ای صمیمانه ترین همدم تنهایی من !

...
به سلامتـــــــي اونايي كه مي خندند اما يك عمــــ ــ ر بغض داشتن و هيچـــــ ــــ كـــــس
نفهميد !.

دلم گرم خداوندی است
که با دستان خود گندم برای یاکریم خانه می ریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم ، که میخواند مرا با آنکه می داند گنه کارم....
دلم گرم است !
میدانم
بدون لطف او
تنهای تنهایم

کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی

این روزا همش دنبال سوژه های جذاب و عامه پسند هستم
چشامو که باز میکنم خیلی چیزا هست اما وقتی به اینکه چطور باید به تصویرشون بکشم فکر
میکنم ،میفهمم که باید چشامو ببندم و یه آه بکشم
و در نهایت بگم :
همه چی آرومه
من چقد خوشحالم
...

دیروز لحظه ای با تو گذشت
امروز در لحظه ای از من گذشتی
فردا از لحظه هایش میگذرم
و من در میان این لحظه ها تنهایم و تنهایی تنها لحظه ایست که هرگز از من نمی گذرد پس تنهایی را تنها نمی گذارم و تنها تنهایی ایست که در گذر دیروز و امروز و فردا تنهاست و همچنان
تن ها از من می گذرند و من در میان تن ها......تنهایم!
با یاد او
که تنهاترین تنهاست و تنها اوست که تنهایم نمی گذارد

روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم,خرده هوشی,سر سوزن ذوقی
مادری دارم,بهتر از برگ درخت
دوستانی,بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیک است
لای این شب بوها,پای آن کاج بلند
دنبال خدا نگرد .....
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست ......
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست .....
خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست ....
خدا آنجا نیست ....
به دنبالش نگرد.
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست. در قلبیست که برای تو می تپد ....
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد ...
خدا آنجاست ...
خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست، در جمع عزیزترین هایت است ...
خدا در دستی است که به یاری می گیری ...
در قلبی است که شاد می کنی، در لبخندی است که به لب می نشانی .........
خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست ....
لابلای کتاب های کهنه نیست ....
این قدر نگرد ....
گشتنت زمانیست که هدر می دهی ... زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد ....
خدا در عطر خوش نان است ، آنجاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی خدا در جشن و سروریست که به پا می کنی ...
آنجاست که عهد می بندی و عمل می کنی ....
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد ...
آنجا نیست ....
او جایی است که همه شادند، جایی است که قلب های شکسته ای نمانده ...
در نگاه پرافتخار مادریست به فرزندش، و در نگاه عاشقانه زنی به همسرش، و در اندیشه کودکی که می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا ....
قویترین است و کاملترین ...
همه چیز را می داند. آخر او پدر من است ....
خدا را در غم جستجو نکن، در کنج خاک گرفته آنچه که سال ها روایت کرده اند نگرد ...
آنجا نیست ...
خدا را جای دگر باید جستجو کنی ....
جوانمردهایی که با پای پیاده میروند به جستجوی خدا او را نخواهند یافت ...
خدا نزدیکتر از آنست که فکر می کنیم در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته ....
در قلبیست که برای تو می تپد ....
در میان گرمای دستان ماست که که به هم پیچیده....
