همیشه به دنبال دلیل تاریکی روز هایم بودم 

تا او را در یلدا یافتم

دلخوش به کوتاهی امروزم

فردا هم باش !



http://www.makingmoves.net/wp-content/uploads/2011/08/DX-Winter-Snow-Screensaver_1.png


یلدا اغاز سفید بختی بهاری بود

که طبیعت اش عاشقی پیشه کرد

و زمستان زندگی اش شد

اما هنوز را

می شود

برف شد و از آسمان تا زمین رقصید

می شود

آدم برفی بود و خندید

می شود

عطر چای را در لحظه ها دم کرد

می شود

لبخند گرمی زد   :)


عشق را در دستان گرمی برف بازی کرد  :x

و سر خورد از میان غصه های یخ :P

و

آغازی شد

بهاری شد

********************

من به آغاز زمین دل بستم

و ز کابوس خزان می ترسم

و تو

ای هم قدم خش خش برگ

به من ز گرمی آتش بس سوزنده بگو








پ ن : می شود ، باش ؟ :P


برچسب‌ها: یلدا
نوشته شده توسط .»»---(¯`عاطفـــه ´¯)----» در شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲ |
تنهایـــــــم .....

مثل شبگردی که تاریکی  شب اش را

با سوی فانوس خانه ای روشن محو می کند  ،

و هر آن ناظر خاموشی چراغ است !


گمراهـــــــم ....

مثل چراغ راهنمایی به سمت راست       <==

جاده ای متروک  !

نوشته شده توسط .»»---(¯`عاطفـــه ´¯)----» در یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ |

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است .....




پ.ن : دنیای این روزای من

نوشته شده توسط .»»---(¯`عاطفـــه ´¯)----» در پنجشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۲ |
دیگر صبر معنا ندارد

بر این کویر تشنه

شعری بخوان

تا  غزلواره ای از احساس بسرایم

شبهایم مهتابی ست

میدانم، ماه از همین دورها هم زیباست

و آسمان هنوز سقف امن دلتنگی هایم

باز هوایم سرد است

از باور سوزناکی

که در زمین دوری معنای دوستی ست

و  چتر  سقف  باران !

من از لمس  شاعرانه ی  چکه ها  برایت می خوانم

و از معجزه رنگین کمان

بر خاکستری شهر قافیه می سازم

هوا ابری ست ...

دلگیرم  ،

دلگیر از برخورد حزن آلود شیشه و باران

از صاعقه ی بی بخار !

و از دوری ماه

میدانی ، عشق نهایت بخشندگی ست

و باران

بخشش بی دریغ عاطفه است

و من

همان سرد و خاموش  کویر ام 


http://www.irinn.ir/sitefiles/13920801/%D9%88%D8%B1%D8%B2%D8%B4%DB%8C/%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg



نوشته شده توسط .»»---(¯`عاطفـــه ´¯)----» در دوشنبه چهارم آذر ۱۳۹۲ |
نمی دانم چرا ، ولی

شبی که باور دلم شکست

زمین لرزید  ،

و تکه های این درد ،عمق تاریک شبم را ویران کرد

و نفس های در سینه حبس شده ی این باور بارانی

بغض حبابی رویاهایم را ترکید ....!


واجب عهد اما ،به سحرگاه نمازی ***که کند جال پریشان دلم را راضی



http://jazzaab.ir/upload/2/0.911438001322580162_jazzaab_ir.jpg


پ . ن : من و یک آه و غم چشمانی تر *** تو یک باور و سودای خیالی دیگر


نوشته شده توسط .»»---(¯`عاطفـــه ´¯)----» در یکشنبه سوم آذر ۱۳۹۲ |